۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

دانلود رمان هوای دونفره

نام رمان: رمان هوای دونفره

رمان  romandownload.mihanblog.com

نویسنده: *shekoofe*

تعداد صفحات: 178

خلاصه ای از داستان رمان:

هوای من….هوای تو…هوای ما…هوایی که هر لحظه تو رو یادم میاره…بارون روی سرم میریزه و میگه: عشقت…نیمه ی گمشده ات اینه…اینه که هر لحظه داره ازت دور میشه…
دور میشه و بارون خاطره هاشو یادت میاره… اون لحظه است که با خودت میگی….نمیخواستم بره ولی …رفت با بی رحمی تمام…نذاشتن بهش برسم…اونا ما رو از هم دور کردن…مگه چه گناهی کرده بودم که این اتفاق باید مصوب جداییم از عشقم میشد…
مغرور بودم…شیطون بودم…ولی بارون همه چیز رو خراب کرد… دیگه این دختری که زیر بارون وایساده من نیستم…چرا حالا که بارون خاطره ها رو به یادم میاره و زجرم میده…همیشه دله آسمون گرفته است…همیشه میباره…

لینک های دانلود رمان هوای دونفره :

.

دانلود رمان مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی های جاوا (JAR)

.

دانلود رمان مخصوص کامپیوتر (PDF) 

ادامه مطلب...
۲۰ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عبدالهی

دانلود رمان آغاز سرنوشت

نام رمان: رمان آغاز سرنوشت

رمان اغاز سرنوشت

نویسنده: niloo green

تعداد صفحات: 142

خلاصه ای از داستان رمان:

در مورد دختری به نام آوا ست که در تصادف مادرش رو از دست میده و چون پدرش هم سالها قبل فوت شده به ناچار به خونه ی خاله اش میره…..

لینک های دانلود رمان آغاز سرنوشت :

.

دانلود رمان مخصوص گوشی های اندرویدی (APK)

.

دانلود رمان مخصوص گوشی های جاوا (JAR)

.

دانلود رمان مخصوص کامپیوتر (PDF)

ادامه مطلب...
۲۰ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عبدالهی

دانلود رمان تو هنوز اینجایی

نام رمان: رمان تو هنوز اینجایی

رمان تو هنوز اینجایی romandownload.mihanblog.com

نویسنده: safe9433

تعداد صفحات: 326

صفحه ی اول رمان:

از درون کیف پولم دو اسکناس ده تومانی بیرون آوردم و به سمت راننده گرفتم . کیف را روی شانه ام جابجا کردم و پیاده شدم . نگاهم متوجه اتومیبل سیاه رنگ حاج کاظم فلاح شد . لبخند زدم .
– بفرمائید خانم .

دو اسکناس کثیف و مچاله شده را از دست راننده گرفتم . صاف ایستادم . ثریا خانم قبل از همه پیاده شد . خوش پوش تر از همیشه به نظر می رسید . مانتو و شلوار سِت سیاه رنگ و روسری ساتن طلایی بر سر داشت . جلو رفتم و بعد از سلام، گونه اش را بوسیدم . بوی عطر شیرین همیشگی اش را می داد . به چند تار موی بیرون زده از روسری اش خیره شدم و همزمان لبخند زدیم . موهایش را رنگ کرده بود . قبل از احوال پرسی، با خارج شدن حاج کاظم از اتومبیل یک قدم به عقب برداشتم و سلام دادم . حاج کاظم با لبخند فاصله میانمان را طی کرد و جلو آمد .

ادامه مطلب...
۲۰ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی عبدالهی