نویسنده:شایسته بانو کریمی
این رمان رکورد دار بیشترین بازدید کننده بوده و در نشریه هفتگی سلام تورنتو در کشور کانادا به چاپ
رسیده
قسمتی از این رمان زیبا:
همون موقع واسه ی اینکه حرصشو بیشتر در آرم سریع یه sms به این مضمون زدم << شروینی جونم
امشب عالی بود!!!! مممآآآآچ!!! >> و بلافاصله ام گوشیمو silent کردم که اگه زنگ زد ضایع نشه!!
صدای دینگ sms که اومد بعد از چند لحظه داد و هوار رامش بلند شد :
- این کیه هاااان؟؟؟؟؟؟؟!!!!
بعدم شروع کرد فحش دادن ولابلای حرفاش تهدید کردن و اینکه به بابا ش میگه و .... قرار داد رو فسخ
میکنن و ...
جالبیش اینجا بود که مجد تمام این مدت سکوت بود ... وآخرم با صدای در و بعدم ویراژ ماشین فهمیدم که
رامش رفته ....
دو سه روز ی از مهمونی گذشت و توی این چند روز سعی کردم هچ برخورد مستقیمی با مجد نداشته
باشم البته احساس میکنم اونم همین نیت رو داشت چون یه روز توی شرکت تا از در اتاقم اومدم
بیرون ..توی راهرو عقب گرد کرد و رفت به هر حال اونروز از دانشگاه یه راست رفته بودم شرکت و ساعت
نزدیکای هفت بود که خیس از بارون رسیدم خونه بعد از اینکه یه دوش گرفتم رفتم سمت یخچال تا آبی
بخورم که با دیدن تقویم روش یه فکری به ذهنم رسید