نام کتاب : گندم
نویسنده : م . مودب پور
خلاصه داستان :
ماجرای این رمان یه باغ قدیمی مربوط میشه که هر گوشه آن یکی از فرزندان
و در وسط باغ پدر بزرگ خانواده زندگی می کنه. پسر عمه عاشق دختر دایی میشه،
پسر داییه عاشق دختر عموش میشه و اختلافات و ماجراهایی که پیش میاد که باعث
فرار کردن دختره از خونه میشه، و در پی پیدا کردن دختره اتفاقات جالبی می افته که
آخر داستان غافل گیر میشین. خواندن این رمان زیبا را از دست ندید…
قالب کتاب : PDF و JAR و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
رمان رویای عاشقانه از مریم شهسواری . برای موبایل .
خلاصه رمان: قرار است
سهیل با خواهر زاده دامادشان که یگانه نام دارد ازدواج کند. در شبی که قصد
دیدار یگانه را دارد با دختری(نسترن) تصادف کرده و از ترس فرار میکند و بعد
عذاب وجدان او را مجبور می کند تا به دنبال سر نخی از نسترن باشد. این در
حالی است که یگانه از موضوع تصادف بی خبر است و رفتارهای سرد سهیل باعث
ناراحتی های او شده و ...
دانلود رمان رودخانه بی بازگشت از فریده رهنما
رمان نسرین از خانم نسرین قدیری
خلاصه :
بعد از دیپلم گرفتن نسرین، خواستگاری به اسم ایمر برای او پیدا می شود.
نسرین در ابتدا قبول نمی کند، اما بعد از دیدن امیر در جلسه خواستگاری عاشق
او می شود و به سرعت می پذیرد. در حالیکه خودش می داند امیر او را دوست
ندارد.
آنها با وجود فاصله طبقاتی و اخلاق خاص مادر و خواهران امیر با یکدیگر ازدواج می کنند....
اما
هیچ چیز خوب پیش نمی رود...امیر رفتاری سردی در پیش می گیرد و کارهای
مشکوکی می کند...تا اینکه نسرین متوجه ونوس می شود که دختر عمو امیر هم هست
و که ز شوهرش طلاق گرفته و با امیر ارتباط دارد...
قسمتی از این رمان زیبا:
صبح با ذوق و شوق عجیبی که تمام وجودم را در بر گرفته بود به مدرسه رفتم و ظهر با عشق سپهر به
خانه برگشتم و منتظر تلفن اش شدم و به محض خوردن اولین زنگ، گوشی را برداشتم وبا عشق و
علاقه جواب حرفهایش را می دادم. دقایقیبا هم حرف زدیم و قرار شد عصر کمی زودتر از کلاس بیرون بیام
تا با سپهر به خانه برگردم. طبق برنامه عصر یک ربع زودتر از خانم ادیب اجازه گرفتم و بیرون امدم کهدیدم
کمی پایین تر منتظرم ایستاده. با عجله به طرف ماشین رفتم و سوار شدم، چونترسیدم یاشار دوباره بی
خبربه دنبالم بیاید
عنوان کتاب:الهه پارس
نویسندگان:della.nik + والا + Down13
تعداد صفحات پی دی اف:۸۱۲
تعداد صفحات جاوا:۳۵۸۹
منبع:سایت نودهشتیا
خلاصه:الهه(الی) رفعت توی شهر استانبول زندگی میکنه و برای تامین مخارج خودش و دانشگاهش توی رستوران کار میکنه.از بچگی روی پای خودش ایستاده و زندگی تقریبا مستقلی رو به دور از خونواده اش داره.با دو تا از دوستاش توی یه خونه زندگی میکنه و سعی میکنه برای خودش و خونواده اش که توی شهر دیگه ترکیه زندگی میکنن دردسر درست نکنه.سرش به درس و کار گرمه و تنها تفریحش قدم زدن توی خیابون های دیدنی استانبوله و البته گشت و گذار همراه با دوستاش تا بتونه بعد از مدتی کار کردن و درس خوندن ذهنشو آزاد کنه..آرزوهای بزرگی توی سرش داره و البته موانع زیادی برای رسیدن به رویاهاش.رسیدن به هدف هاش باعث میشه همه ی سختی ها رو تحمل کنه!سعی میکنه به آرزوهاش برسه و توی این راه نمیخواد از خط قرمزهایی که خودش ایجادشون کرده تجاوز کنه!