نام رمان:تنهام نذار
نام نویسنده:
ELHAM.T
ژانر : عاشقانه
داستان
عاشقانه و یه جاهایی غم انگیز..در مورد دختری به نام یامین که با کار کردن
در بیرون از خونه مخارج خانواده رو تامین میکنه و همچنین به پول برای عمل
پدر بیمارش که تنها سرمایش با وجود خواهرش هست، نیاز داره… کار کردن اون
باعث میشه آخرین انتخاب زندگیش ینی ازدواج رو انجام بده و وارد زندگی پسری
بشه که اعتقاد داره یامین عشقشو ازش گرفت و دختر تنهای قصه ی ما بعد گذشت
مدت ها آرامش رو تو اون پسر که دایان باشه میبینه …
و این آرامش دو طرفس.. آرامش و عشق .. با هم داستان رو جذاب میکنه و بعضی وقتا هم لج بازی…
…مطمئنم خوندن این رمان جذابیت هایی براتون داره…
تقدیم به تمام پدرانِ عاشق سرزمینم:
“به نام الهه ی عشق و زیبایی”
نگاهی دوباره به بابا انداختم.. پاهاش خشک شده بود و محاسنش سفید.. صورتش زرد و زیر چشماش گود..متقابلا نگام کرد لبخند عمیقی زدم ..
به سمتش رفتم.. کرم مرطوب کننده رو در
آوردم .. دستای زبرشو تو دستم گرفتم.. اول ب*و*س*ه به دستاش زدم و بعدش
کرمو به دستاش مالیدم..دستامو رو صورتش کشیدم و گفتم
-بابایی خوبی؟؟
با صدای ضعیفی جواب داد
-آره دخترم..
بغضمو قورت دادم .. حالش خوب نبود و تظاهر
به خوب بودن میکرد این بدترین درد دنیاِ.. تظاهر به چیزی کردن.. رو موهاش
ب.و.س.ه ای کاشتم و گفتم
-خوبه که خوبی… تا بعد ظهر که بیام مراقب خودت باش باشه آقا؟؟
لبخند خشکی زد و دستمو گرفت و گفت
-باشه.. برو نگران من نباش..
سرمو انداختم پایین و گفتم
-میدونم .. برا همین تنهات میذارم..
نگاهشو از من نمیگرفت..منم همین طور..بابا
پیر و ناتوان بود و من شده بودم مرد زندگیمون.. البته چون یه مرد دیگه
پشتم بود.. مردی که هر کاری کرد