نام رمان:فراز نیاز
نام نویسنده:meli00
ژانر:غمگین..احساسی..عاشقانه..شاد
خلاصه:
داستان در مورد زندگی دختری به اسم آوا
هستش..آوا در یک خانواده ی ثروتمند به دنیا اومده و دو برادر به اسم آوش و
آیین داره..تک دختر خانواده
هست و البته بچه ی آخر..آوا وابستگی شدیدی به خانواده اش دارد..در اثر
یک اتفاق که برای پدر و مادر آوا پیش می آید آوا تا مدتی افسرده
میشود..بعد از مدتی با آوش بر سر مسئله ای اختلاف پیدا می کند و خانه
را ترک می کند و این شروعی تلخ و در حین حال دل نشین برای آواست..
ساعت ۸:۱۵ بود و دوتامون مطمعن بودیم به دلیل تاخیرمون به دست
شریفی معاخذه میشیم..بالاخره رسیدیم به در کلاس و چند ثانیه صبر
کردیم تا نفسمون بالا بیاد..تمنا در زد و اول رفت تو.منم دستی به مغنعم
کشیدم و با اعتماد به نفس کامل وارد شدم.نگاهم افتاد به استاد
شریفی..یا باب الحوایج..این چرا اینقدر ترسناک شده..چنان اخمی کرده
بود که نگو..تمنا بیچاره با مِن و مِن گفت:
_س..سلام استاد
اما من با کمال پررویی گفتم:
_به به سلام بر استاد شریفی بزرگ..خوبین؟خوشین؟بدون ما خوش میگذره؟
با این حرفم کلاس رفت رو هوا.شریفی خندش
گرفت اما سریع روشو کرد اونطرف و خودشو جمع و جور کرد و دوباره با اخم
برگشت طرف بچه ها و گفت:
_ساکت
همه ساکت شدن و خودشونو جمع و جور کردن..اما من با یه لبخند پررنگ بهش زل زده بودم..صورتشو کرد طرف من و گفت: