- نام رمان : بانوی قصه
- نویسنده : beste
- صفحات : 489
#
#
#
#
#
دانلود رمان رویای بهشت با لینک مستقیم
دانلود رمان رویای بهشت مرجانه فتحی با فرمت PDF از رمان فوریو
نام رمان : رویای بهشت | نویسنده : مرجانه فتحی | تعداد صفحات : 132
Download New Novel By Marjane Fathi Called Royaye Behesht
بخشی از این رمان :
باورکنید
من بی گناهم من فقط مجری قانون افسانه ای شما بوده ام چرا تهمت به پیشونی
می می زنیدکه همه چیزش را باخته دختریش و جو ونیش و حتی تمامی احساسات و
عواطفش را من نمی حوام کسی از روی ترحم برام اشک ماتم بریزه. می خواهم همه
درکم بکنن و حتی برای یک لحظه هم که شده خودشون را جای من بگذارن و تصورکنن
که در چنین شرایطی چه کاری می کردن. دست هام و روی صورتم گذاشتم و بی
اختیار شروع به گریه کردم. تو حال خودم نبودم و نمی فهمیدم چی دارم می گم.
از خودم دفاع می کنم یا اعتراف.صدای قاضی یک بار دیگه من و به خودم آورد که
مثل همه جلسات دادگاه با صدای بلند داد می زد و می گفت: خانم ریاحی چرا
سفسطه می کنید شما توی جنگل که زندگی نمی کردید همه جا قانون هست شما باید
حقی راکه خود تون دم از اون می زنید را از طریق قانون می گرفتید. دیگه
نتونستم طاقت بیارم مزخرف می گفت. این باربی توجه به حرف حایش با لحن
تندتری گفتم ازکدوم قانون حرف می زید مگه توی قانون شما تقاص دل شکسته هم
گرفته می شه !؟ تقاص اشک های ریخته شده، رنج ها و شادی های از دست رفته
چی؟ شما می تونستد با اون قانون کزایی تون جوونی من و به من برگردونید؟آمال
و آرزوهام را چی؟
دانلود رمان خواب زمستانی با لینک مستقیم
دانلود رمان خواب زمستانی گلی ترقی با فرمت PDF از رمان فوریو
نام رمان : خواب زمستانی | نویسنده : گلی ترقی | تعداد صفحات : 74
Download New Novel By Goli Targhi Called Khabe Zemestani
دانلود رمان انتظار شبانه با لینک مستقیم
دانلود رمان انتظار شبانه گلی ترقی با فرمت PDF از رمان فوریو
نام رمان : انتظار شبانه | نویسنده : الهام نعیمی | تعداد صفحات : 54
Download New Novel By Elham Naeimi Called Entezare Shabaneh
بخشی از این رمان :
ستاره ها در آسمانی صاف برق
می زدند اما چشمانش آنقدر کم سو بود که دیگر هیچ برقی چشمانش را روشن نمی
ساخت انگار دنیا او را ترک گفته بود خسته و اندوهگین در انتظار شبانه اش
خفته بود.به ماه چشم دوخته بود اما انگار پرده ای سپید ماه را پنهان کرده
بود ماه در آسمانی سپید می رقصید و انگار تنها خدا برایش مانده بود.
#
#
#